الف) توانایی سؤال پرسیدن دقیق
این توانمندی شاید مهمترین بخش از سبد مهارتی پژوهشگری باشد. اگر بتوانید بین سؤالهای دقیق و غیردقیق فاصله بگذاری احتمالا از مطالعات پرتی که مسیرت را منحرف میکنند آسوده شوید. مهارت سؤال پرسیدن دقیق به تواناییهایی از جمله «مشاهده، ثبت، تفکر طراحی، تفکر نقادانه و پرورش قوۀ تخیل» وابستگی زیادی دارد؛ هر چند یک مهارت مستقل است که با تمرین و تجربه بهبود پیدا میکند.
برای مثال من هماکنون در حال یادگیری برنامهنویسی هستم. از زبانهای فرانت اند تا پایتون و یادگیری ماشین. سؤال درست در این زمینه میتواند به این شکل پیش برود:
«برای یادگیری css چه کنم؟» (این سؤال صحیح نیست. دید کلی و بدون هدفی دارد و به جایی هم نخواهد رسید. به هر حال طراحی ظاهر سایت یک امر سلیقهای است که تا حد زیادی تابع سلیقۀ طراح UI پیش خواهد رفت.) سؤال درست این است که بپرسم: برای قراردادن المانی از تصویر که با بردن ماوس روی آن شروع به حرکت کند، باید چه چیزی یاد بگیرم؟
در واقع من سؤال درست را در «کاربرد» میپرسم و نه در کلیات. به هر صورت کلیات، همیشه کلیات است و فراتر از اینکه در زمینۀ حرفهای باید به کلیات مسلط باشیم، میتواند همچون کتاب مرجعی باشد که نیاز نیست همۀ آنرا حفظ باشیم. در واقع آشنایی با کلیات و ریزتر شدن در زمینههای کاربردی است که باعث میشود سؤالات درستی بپرسیم.
در مورد عکاسی مثلا ممکن است سؤال نادرست «تنظیم نور در عکاسی» و سؤال درست «تنظیم نور در هوای ابری برای تصاویر پرتره» باشد. قاعدتا هر عکاسی باید با مفاهیم اولیه و لازم تنظیم نور به صورت کلی آشنا باشد، اما تنظیم نور در هوای ابری برای عکاسی پرتره یک موضوع تخصصی و نیازمند تجربۀ شرایط و البته دقیقتر شدن در پرسشهاست.
غیر از این اما، «روحیۀ پرسشگری» آموختنی نیست و باید در ذات و وجودت باشد تا بتوانی پرسشهای دقیقی بپرسی
ب) توانمندی ترسیم نقشۀ راه و مسیر
بستۀ مهارتی ترسیم مسیر است که باعث میشود ما در پژوهش هدفمند، منسجم و دقیق پیش برویم.
به هر صورت باید قادر باشید از مسیری که قرار است بپمایی Zoom out کنی و کل داستان و مسیر را یکجا ببینی. برای اینکه از مسیرت منحرف نشوی، ترسیم نقشۀ راه نخستین گام برای چیدن استراتژی و برنامۀ عملیاتی دسترسی به هدف است.
فکر میکنم اگر به صورت دائمی به نوشتههای متخصصان حوزها کرتبط (با تاریخهای مشخص) بنگریدد، شاید بتوانید نقشۀ راه آنها و مسیری که پیمودهاند را استخراج کنید. این مورد میتواند به شما در رسیدن به مسیران یاریگر باشد.
پ) توانمندی چیدن استراتژی و برنامۀ عملیاتی
در استراتژی همواره «تعیین مسیر» با یک قطبنما و شاخص دقیق صورت میپذیرد: «محدودیت منابع».
اگر قرار است برای رسیدن به یک مسئله و هدف «عمر» را به عنوان منبع اصلی قرار دهیم، باید از سایر منابع به نفع آن چشمپوشی کنیم. گاهی این چشمپوشی به معنای کاهش دسترسی پایینترین سطح هم هست. به هر صورت استراتژی و چینش برنامۀ عملیاتی یعنی هدایت تمام و کمال منابع در یک جهت خاص. آموختن این نکته که کدام منابع باید برای منابع دیگر قربانی شوند، یک ضرورت و یک اصل است.
ث) فراموشکردن آموختهها
اصل مهمی که در واقع «موتور» پژوهش است، توانمندی «فراموش کردن آموختهها» است. به صورت کلی میتوان یک چکلیست از مواردی تهیه کرد که «باید فراموش شوند» یا باید دوباره آموخته شوند. این توانایی شاید مهمتر از بقیه بخشها باشد.
ادامه دارد…
آخرین نظرات